درباره وبلاگ Welcome آخرین مطالب پيوندها نويسندگان . . . شنبه 30 دی 1391برچسب:, :: 2:24 قبل از ظهر :: نويسنده : Pou Ya
اشتباه اول من این بود که به تو اعتماد کردم . اشتباه دوم من این بود که عاشقت شدم . اشتباه سوم من این بود که فکر می کردم با تو خوشبخت می شم . اشتباه بعدی من این بود که تو رو صد بار بخشیدم. اشتباه هزارم من این بود که هیچ وقت خودم رو از پنجره پرت نکردم بیرون . هنوز هم دارم اشتباه می کنم که با تو حرف می زنم شنبه 30 دی 1391برچسب:, :: 2:20 قبل از ظهر :: نويسنده : Pou Ya
گاه دختر خوبی می شود برای شب هایی که بیداری بیشتر از تختخواب دو نفره میچسبد شنبه 30 دی 1391برچسب:, :: 2:5 قبل از ظهر :: نويسنده : Pou Ya
بخاطر میخی،نعلی افتاد
مثل ژاپنی چهار شنبه 7 تير 1391برچسب:, :: 4:8 بعد از ظهر :: نويسنده : Pou Ya
وقتی پرنده ای زنده است. . .مورچه ها را میخورد، چهار شنبه 7 تير 1391برچسب:, :: 4:5 بعد از ظهر :: نويسنده : Pou Ya
قبر مرا نيم متر كمتر عميق كنيد تا پنجاه سانت به خدا نزديكتر باشم. جمعه 22 ارديبهشت 1391برچسب:, :: 10:57 قبل از ظهر :: نويسنده : Pou Ya
من آن گلبرگ مغرورم که میمیرم زبی آبی جمعه 22 ارديبهشت 1391برچسب:, :: 10:56 قبل از ظهر :: نويسنده : Pou Ya
جنگ جهانی اول مثل بیماری وحشتناکی جمعه 22 ارديبهشت 1391برچسب:, :: 10:54 قبل از ظهر :: نويسنده : Pou Ya
عشق جمعه 22 ارديبهشت 1391برچسب:, :: 10:52 قبل از ظهر :: نويسنده : Pou Ya
★ مادر ★ جمعه 22 ارديبهشت 1391برچسب:, :: 10:50 قبل از ظهر :: نويسنده : Pou Ya
درد من تنهايي نيست؛ بلكه مرگ ملتي است جمعه 22 ارديبهشت 1391برچسب:, :: 10:47 قبل از ظهر :: نويسنده : Pou Ya
خدایا به خاطر تمام چیزهایی که دادی، ندادی، دادی پس گرفتی، ندادی جمعه 22 ارديبهشت 1391برچسب:, :: 10:46 قبل از ظهر :: نويسنده : Pou Ya
معلم، شاگرد را صدا زد تا انشاءاش را درباره علم بهتر است یا ثروت بخواند. پسر با صدایی لرزان گفت: ننوشتیم آقا..! پس از تنبیه شدن با خط کش چوبی، او در گوشه کلاس ایستاده بود و در حالی که دستهای قرمز و باد کردهاش را به هم میمالید، زیر لب میگفت : آری! ثروت بهتر است چون میتوانستم دفتری بخرم و بنویسم جمعه 22 ارديبهشت 1391برچسب:, :: 10:44 قبل از ظهر :: نويسنده : Pou Ya
آنگاه که غرور کسی را له می کنی، سه شنبه 19 ارديبهشت 1391برچسب:, :: 6:9 بعد از ظهر :: نويسنده : Pou Ya
دارا جهان ندارد، سارا زبان ندارد سه شنبه 19 ارديبهشت 1391برچسب:, :: 6:8 بعد از ظهر :: نويسنده : Pou Ya
سه چیز در زندگی قابل برگشت نیست
سه چیز در زندگی پایدار نیست سه شنبه 19 ارديبهشت 1391برچسب:, :: 5:59 بعد از ظهر :: نويسنده : Pou Ya
when I look at the sky سه شنبه 19 ارديبهشت 1391برچسب:, :: 5:56 بعد از ظهر :: نويسنده : Pou Ya
رابطه دو چشم با هم: سه شنبه 19 ارديبهشت 1391برچسب:, :: 5:52 بعد از ظهر :: نويسنده : Pou Ya
وقتی سر کلاس درس نشسته بودم تمام حواسم متوجه دختری بود که کنار دستم نشسته بود و اون منو "داداشی" صدا می کرد . ادامه مطلب ... سه شنبه 19 ارديبهشت 1391برچسب:, :: 5:49 بعد از ظهر :: نويسنده : Pou Ya
يك فيلسوف .... مى گويد: سه شنبه 19 ارديبهشت 1391برچسب:, :: 5:48 بعد از ظهر :: نويسنده : Pou Ya
پسر: بالاخره موقعش شد. خیلی انتظار کشیدم. سه شنبه 19 ارديبهشت 1391برچسب:, :: 5:46 بعد از ظهر :: نويسنده : Pou Ya
گر فلک به کام ما نچرخد ----------------------------
زانو نمی زنم حتی اگر سقف آسمان کوتاه تر از قد من باشد سه شنبه 19 ارديبهشت 1391برچسب:, :: 5:44 بعد از ظهر :: نويسنده : Pou Ya
ناپلئون بناپارت:
ناپلئون بناپارت:«تسخير يك كشور بزرگ از تسخير قلب كوچك زن آسان تر است.»
سه شنبه 19 ارديبهشت 1391برچسب:, :: 5:43 بعد از ظهر :: نويسنده : Pou Ya
يک مرد 80 ساله ميره پيش دکترش براي چک آپ. دکتر ازش در مورد وضعيت فعليش مي پرسه و پيرمرد با غرور جواب ميده : هيچوقت به اين خوبي نبودم. تازگيا با يه دختر 18 ساله ازدواج کردم و حالا باردار شده و کم کم داره موقع زايمانش ميرسه.نظرت چيه دکتر؟ …دکتر چند لحظه فکر ميکنه و ميگه: خب… بذار يه داستان برات تعريف کنم.من يه نفر رو مي شناسم که شکارچي ماهريه. اون هيچوقت تابستونا رو براي شکار کردن از دست نميده.يه روز که مي خواسته بره شکار از بس عجله داشته اشتباهي چترش رو به جاي تفنگش بر ميداره و ميره توي جنگل … همينطور که ميرفته جلو يهو از پشت درختها يه پلنگ وحشي ظاهر ميشه و مياد به طرفش. شکارچي چتر رو مي گيره به طرف پلنگ و نشونه مي گيره و … بنگ! پلنگ کشته ميشه و ميفته روي زمين! پيرمرد با حيرت ميگه: اين امکان نداره! حتما’ يه نفر ديگه پلنگ رو با تير زده! دکتر يه لبخند ميزنه و ميگه: دقيقا’ منظور منم همين بود سه شنبه 19 ارديبهشت 1391برچسب:, :: 5:37 بعد از ظهر :: نويسنده : Pou Ya
شخصي ديوار خانه اش را براي نوسازي خراب مي کرد. خانه هاي ژاپني داراي فضايي خالي بين ديوارهاي چوبي هستند. اين شخص در حين خراب کردن ديوار در بين آن مارمولکي را ديد که ميخي از بيرون به پايش فرو رفته بود. سه شنبه 19 ارديبهشت 1391برچسب:, :: 5:36 بعد از ظهر :: نويسنده : Pou Ya
خدایا کفر نمیگویم، سه شنبه 19 ارديبهشت 1391برچسب:, :: 5:18 بعد از ظهر :: نويسنده : Pou Ya
دختر: خوشگلم؟ پسر: نه! دختر: دوستم داری؟ پسر: نه! دختر: اگه بمیرم برام گریه نمی کنی؟ پسر: نوچ!!! دختر اشک تو چشماش جمع شد... پسر بغلش کرد و گفت: تو خوشگل نیستی: زیباترینی... من دوستت ندارم: عاشقتم... اگه بمیری برات گریه نمی کنم::: منم می میرم سه شنبه 19 ارديبهشت 1391برچسب:, :: 5:16 بعد از ظهر :: نويسنده : Pou Ya
زندگي دفتري از خاطرهاست ... يک نفر در دل شب ، يک نفر در دل خاک ... يک نفر همدم خوشبختي هاست ، يک نفر همسفر سختي هاست ، چشم تا باز کنيم عمرمان مي گذرد... ما همه همسفريم سه شنبه 19 ارديبهشت 1391برچسب:, :: 5:13 بعد از ظهر :: نويسنده : Pou Ya
|