درباره وبلاگ


Welcome
آخرین مطالب
پيوندها
نويسندگان


ورود اعضا:
. . .




30.10.91                          2:34AM

ادامه مطلب مورد نظر رمز دارد.
لطفا رمز عبور مربوط به مطلب را وارد کرده ، دکمه تایید را کلیک کنید.


ادامه مطلب ...


شنبه 30 دی 1391برچسب:, :: 2:24 قبل از ظهر ::  نويسنده : Pou Ya

اشتباه اول من این بود که به تو اعتماد کردم . اشتباه دوم من این بود که عاشقت شدم . اشتباه سوم من این بود که فکر می کردم با تو خوشبخت می شم . اشتباه بعدی من این بود که تو رو صد بار بخشیدم. اشتباه هزارم من این بود که هیچ وقت خودم رو از پنجره پرت نکردم بیرون . هنوز هم دارم اشتباه می کنم که با تو حرف می زنم


تهران در بعد از ظهر/ مصطفی مستور



شنبه 30 دی 1391برچسب:, :: 2:20 قبل از ظهر ::  نويسنده : Pou Ya

گاه دختر خوبی می شود برای شب هایی که بیداری بیشتر از تختخواب دو نفره میچسبد


برای او مینویسم ...........





بیزارم از تمام ضرابخانه هایی که نمی فهمند

چشم تو / غنی شده ی خورشید است

و آسمانی که ، قطع نامه هایش را از زبان تو صادر می کند

عینک نژاد پرستانه ات را بردار / دلم

برای چشم های سیاه پوستت تنگ است

وقتی که آفریقا هم ، شاخ در می آورد از دیدنت

و زمینش ، خشکش میزند از قدم های تو

آنقدر که رگش را / میزند و موسی

خیال می کند

نیل ،به خاطر خدا اعتصاب کرده...

این روز ها با چرچیل * به تفاهم رسیده ام

تمام سکوهای نفتی روی هم

اندازه ی دندان های تو / از گاز بهره نبرده اند

باید تمام قاصدک ها را به یک اندازه ببوسی ...

شاید شاخ آفریقا از گرسنگی بیرون بیاید

و بادبان ها به یک ارتفاع، از مو های تو سهم ببرند

زورم به موهایت که نرسید، جوانمردی کن و روسریت را بلند کن

می خواهم بختیاری شوم ، برنو را زمین بگذارم و هر تابستان

به آنسوی گلبوته های روسریت کوچ کنم ، که دلم خنک شود


.


.



.


باور کن من هنوز حرف دارم / اما جغرافیایم به پایان رسیده

این همه سفر، سوغات میخواهد

چشم های من که از/ آب گذشته است

این گریه هم برای تو

وقتی نگفته ، می دانی

باران همیشه از نیم رخ ِ تو به نصف النهار های من ، فرود آمد

و تنها من فهمیدم

خدا همان پیر مرد مستی است

که تو را بهانه میکند

تا دنیا را بُطر بُطر ، باران

میهمان کند



شنبه 30 دی 1391برچسب:, :: 2:5 قبل از ظهر ::  نويسنده : Pou Ya